مجتمع خیریه توانبخشی معلولان ذهنی 《 بقیه الله الاعظم 》در شهر خوانسار با کادر درمانی ، هنردرمانی و تولید ۳۰ نوع عرقیجات با کمک خیرین و معلولان، آرامش و حس مفید بودن را جایگزین بی قراری معلولان ذهنی کرده است.

به گزارش رسانه سمن ها، نخستین قسمت از مستند «بومرنگ ۲» با موضوع خیریه‌ها و خیرین شنبه، ۱۱ فروردین‌ماه پخش شد. این مستند هر شب تا پایان ماه مبارک رمضان ساعت ۱۹:۳۰ از در شبکه مستند سیما نمایش داده می‌شود. 

 تهیه‌کنندگی، نویسندگی و کارگردانی این اثر را فاطمه سادات محمودپور به عهده داشته و استودیو نیک سو (وابسته به مرکز فرهنگ نیکوکاریِ خیر ماندگار)، مجری طرح بوده است. نخستین قسمت از «مستند بومرنگ ۲» به خیریه‌ای در شهر خوانسار پرداخت.

 در زیر سقف مجتمع خیریه توانبخشی معلولان ذهنی «بقیهالله‌الاعظم» در خوانسار و در سر افراد آنجا، دنیای ناشناخته‌ای وجود دارد که علم فکر می‌کند سال‌هاست آن را فتح و کشف کرده است. در آنجا انسان‌هایی زندگی می‌کنند که بلد نیستند افکار خود، چه خوب و چه بد را پنهان کنند. آن‌ها نمی‌توانند دروغ بگویند تا محبوب شوند و دسیسه‌چینی، کینه‌ورزی و دشمنی یاد نگرفتند و نمی‌گیرند. آدم‌هایی هستند که هرکدام به معنای حقیقیِ انسانیت بسیار نزدیک هستند، کسانی که به سبب تعداد اندک و رفتار متفاوتشان از جامعه طرد شدند و مجنون نام گرفتند.

قصۀ این قسمت بومرنگ دو قهرمان دارد. یکی که در عالم سیاست با هر کسی دست داد و همه مشت‌ها را پوچ از گل‌ها یافت و به همین دلیل به خلوت رفت و به کمال رسید و آن دیگری که برای به دست‌آوردن گوهر رستگاری از خلوت‌نشینی با خدا به میان جماعت آمد.

 هیچ کار و منصبی مرا اشباع نکرد

  سیدحسن شفعتی؛ مدیرمجتمع خیریه توانبخشی معلولان ذهنی بقیه‌الله‌الاعظم در خوانسار با بیان اینکه دو کارتن تقدیرنامه دارم، گفت: حدود ۲۰۰، ۳۰۰ تقدیرنامه از معاونت ریاست جمهوری تا وزرا و استاندارها دارم اما این‌ها مرا اشباع نکرد. اخیرا یکی از بچه‌های معلول با مداد یک متن دست و پا شکسته برایم نوشت. به قدری این دست‌نوشته را دوست دارم که آن را لای تقویم گذاشتم و حاضر نیستم آن را با تمام تقدیرنامه‌هایم عوض کنم.

شفعتی سال‌های سال، مناصب دولتی بسیاری را تجربه کرده بود و آن روزها فکر می‌کرد تلاش و سخت‌کوشی در این مسیر او را به اوج می‌رساند. وقتی فرماندار خوانسار شد فهمید این نقطه که زمانی برای او دور از دسترس بود، حال خوش رسیدن ندارد. او زمانی مدیریت آسایشگاه معلولین ذهنی را پذیرفت که از همه دویدن‌ها خسته شده بود. وقتی پشت کوچک‌ترین میز عمرش نشست، متوجه شد بسیاری از افرادی که بزرگ می‌پنداشت، چقدر کوچک هستند.

 مدیر مجتمع خیریه توانبخشی معلولان ذهنی بقیهالله‌الاعظم در خوانسار اظهار داشت: برای کار در اینجا یا باید عاشق باشی یا دیوانه. مدت‌ها در جبهه و مناطق جنگی بودم و در مناطق زلزله‌زده کار کردم. مدیر آب و فاضلاب شدم و برای تامین آب سالم تلاش کردم. با انگیزه معنوی که داشتم، فکر می‌کردم بهترین شغل سقایی است. بعد از مدتی هوس کردم وارد دنیای سیاست شوم. شهردار خوانسار شدم و باز اشباع نشدم. تلاش بیشتری کردم و فرماندار شدم. دعای بچه‌های معلول مرا به اینجا کشاند. وقتی اینجا آمدم و هیئت‌مدیرۀ خوب و بچه‌ها را دیدم، احساس عجیبی پیدا کردم و فهمیدم همان جایی است که دنبالش بودم.

 این خیّر خاطرنشان کرد: کسی که اینجا کار می‌کند نباید منتظر خیرین باشد. در گرما و سرما باید به فکر بچه‌ها بود. شاید زمانی پیش بیاید که برای تهیه غذا و داروی بچه‌ها که ضروریست، مجبور شوی فرش زیر پای خود را بفروشی تا آن‌ها بی‌دارو و غذا نمانند. بسیار قشنگ است که انسان برای کسانی کار کند که او را نمی‌شناسند.

 سفر معلولان ذهنی به مشهد و حال و هوای عجیب آن‌ها

 وی با بیان اینکه زیبایی‌های عجیبی در این مجتمع دیدم، عنوان کرد: وقتی بچه‌ها به سرویس بهداشتی می‌روند یکی از همکاران به نام آقای قادری بر روی دست آن‌ها مایع دستشویی می‌ریزد تا آن‌ها دست خود را بشویند. روزی یکی از بچه‌ها صورت خود را می‌شوید اما تمام آب را به صورت و پشت خود می‌ریزد و پیراهنش خیس می‌شود. یکی دیگر از بچه‌ها با پیراهنش صورت او را خشک می‌کند و اینگونه به داد همنوعش می‌رسد. موارد زیاد اینچنینی در این مجتمع می‌بینیم.

شاید در نگاه سطحی، حشر و نشر با معلولان ذهنی به جای وزیر و مسئول، پسرفت باشد اما در واقع، دریچه‌ای از هستی و معرفت را به روی شفعتی گشود. سفر به دنیای این فراموش‌شدگان، برای او آغاز هجرتی از بیرون به درون خویش شد. آن‌هایی که از دور شاهد تغییر مسیر و بی‌خبری از سفر درونی او بودند از درک احوالاتش عاجز شدند. درست مثل روزی که شفعتی به بچه‌های معلول قول داد آن‌ها را به سفر مشهد می‌برد و بقیه فکر کردند این پیشنهاد شوخی است اما این تفاوت، میان دو دیدگاه انسان‌دیدن و مجنون‌دیدن بچه‌ها بود.

 شفعتی با اشاره به اینکه برای اولین بار در کشور با آستان قدس رضوی هماهنگ کردم که ۴۰ نفر از بچه‌های معلول را به مشهد ببرم، گفت: آنها مهمان زائرسرای امام رضا (ع) در خیابان چمن ۹۹ شدند. هزینه اتوبوس را هم خیرین دادند. هیئت‌مدیره خیریه، فرماندار و مدیر بهزیستی به من گفتند که این کار را نکنم چون سخت است. البته سخت هم بود.

  در کمال ناباوری، مقدمات سفر به مشهد فراهم شد و همه تصور می‌کردند این معلولان ذهنی هیچ درکی از جایی که پا می‌گذاشتند، ندارند اما واکنش آن‌ها در صحن امام رضا (ع) همه را به حیرت واداشت.

شفعتی خاطرنشان کرد: به مشهد رسیدیم و از باب نواب وارد شدیم. بچه‌ها مدام می‌گفتند کی به مشهد می‌رسیم و برایشان توضیح می‌دادم که ما در مشهد هستیم. وارد صحن انقلاب شدیم، تنها صحنی که تمام گنبد پیداست و زیبایی خاصی دارد. آن موقع بود که گفتند: «حاجی به مشهد رسیدیم.» قرار بود سرودی بخوانند و مردم دور ما جمع شده بودند و با موبایل فیلمبرداری می‌کردند. به محسن که تک‌خوان گروه سرود بود، می‌گفتیم که بخواند اما او توجه نمی‌کرد و زیر لب چیزی می‌گفت. در آخر بلند خواند: «آمده‌ام ای شاه پناهم بده. خط امانی ز گناهم بده.» در صورتی که او این شعر را حفظ نکرده بود.

  این اتفاقات باعث شد که نگاه شفعتی به این افراد که خالی از سایه‌های انسانی هستند متفاوت شود. دیگر نمی‌توانست از کنار بی‌قراری آن‌ها ساده بگذرد. آن‌ها بی‌قراری را برای چیزی که نمی‌دانستند کیست و کسی که نمی‌دانستند کیست، داشتند و این ویژگی مشترک تمام آن‌هاست.

 کاردرمانی و هنردرمانی باعث کاهش بیقراری معلولان شد

  این خیّر اظهار داشت: وقت بچه‌های معلول را پر می‌کنیم. اگر رهایشان کنیم سوالات بسیاری به خصوص در مورد پدر مادر خود می‌پرسند. دروغ مستمری که من و همکارانم مدام به آن‌ها می‌گوییم این است که فردا پدر و مادرشان می‌آیند و آن‌ها فردا یادشان می‌رود. اگر بگوییم آ‌ن‌ها پدر و مادری ندارند، می‌نشینند یک‌جا و گویی برقشان قطع می‌شود، پس مجبوریم دروغ بگوییم.

  در مجتمع خیریه توانبخشی معلولان ذهنی «بقیهالله‌الاعظم» برخی مجهول‌الهویه هستند، کسانی که نمی‌دانند از کجا آمدند و یا بر اثر ناتوانی خانواده رها شدند. عد‌ه‌ای هم از روی پریشانی از خانه بیرون آمدند و برای همیشه راه خود را گم کردند. داشتۀ آن‌ها عواطف و دنیای درونی ذهنشان است مثل یکی از بچه‌های اینجا به نام علی که هیچ چیزی در عالَم مثل مدادرنگی او را به وجد نمی‌آورد. به دنیای هر کدام از این بچه‌ها که نزدیک شوید پی به عوالم دنیای آن‌ها می‌برید. به عنوان مثال اسکندر حتماً باید کاغذ و قلم در دست داشته باشد، او در ذهن خود مدام برای والدینش نامه می‌نویسد و با این کار به آرامش می‌رسد.

 این مردان منهای تفاوتی که با افراد جامعه دارند، هر یک با دیگری نیز تفاوت‌هایی دارند. یکی تاریخ را خوب می‌داند، دیگری مِهر فراوان دارد و یکی هم مثل ابوالفضل، خدا را بسیار دوست دارد. دیگری عطوفت غریبی به هم‌نوع دارد. سال‌ها تجربه مدیریتی شاید به کار شفتعی نیامد اما آینده این بچه‌ها و آخرت او را ساخت. با ورودش به آسایشگاه مسیری که مدیران قبلی آغاز کردند دچار تحول شد. از مهمترین اقداماتش که مشمول مددجویان شد می‌توان به طرحی شبیه کاردرمانی اشاره کرد که مهمترین اثرش از بین رفتن بی‌تابی بچه‌هاست. بهانه‌های بی‌انتها جای خود را به فعالیت و آرامش دادند و قرار جای بی‌قراری را گرفت.

 مدیر مجتمع توانبخشی معلولان ذهنی بقیهالله‌الاعظم در خوانسار بیان اینکه کاردرمانی نوعی تخلیه انرژی است و وقت بچه‌های معلول را پر می‌کند، افزود: این افراد با کار آرامش می‌گیرند اما اگر کار نکنند به سال‌ها قبل برمی‌گردند. در چنین شرایطی ناخواسته پیراهن یا دمپایی خود را پاره می‌کنند و بی‌قرار می‌شوند.

تولید ۳۰ نوع عرقیجات با برند «داروهای شفابخش» به همت خیرین و معلولان

  زمین مجتمع خیریه توانبخشی معلولان ذهنی «بقیهالله‌الاعظم» در خوانسار ۲۰ هکتار است که چهار هکتار آن، آسایشگاه است و ۱۶ هکتار آن زیر کشت کشاورزی قرار دارد. در بخشی از آن، درختان میوه و در بخش دیگر گیاهان دارویی کاشت می‌شوند. انواع درختان بادام، گردو، میوه‌ها و گل‌محمدی در آنجا وجود دارد که این امر به خودگردانی مجتمع کمک می‌کند. مددجویان به عنوان کاردرمانی انتخاب می‌شوند و برخی امور کشاورزی را یاد گرفتند. در کشاورزی از آبیاری نوین یا قطره‌ای هم استفاده شده است.

 بچه‌های معلول فقط در بخش کشاورزی شاغل نیستند بلکه هر کدام بسته به علاقه‌مندی و توانمندی در بخش‌های مختلف مشغول کارهستند. عده‌ای میل به کار تاسیسات و مراقبت از دیگران دارند و برخی علاقه‌مند به هنر هستند. کاردرمانی اتفاقی است که حس مفیدبودن را در آن‌ها تقویت می‌کند و این حس، آنقدر ملموس است که به بازدیدکننده منتقل می‌شود.

شفعتی با بیان اینکه افراد در دو بخش کاردرمانی و هنر درمانی بسته به توانایی تقسیم شدند، گفت: عده‌ای نقاشی و گلیم‌بافی می‌کنند و از کار خود و هنرشان لذت می‌برند. خوش‌بختانه کاردرمانی و هنردرمانی جواب داده است. کارگاه تولید عرقیجات گیاهی هم داریم که توسط خیرین ایجاد شده است. ۳۰ نوع عرقیجات در اینجا تولید می‌شود که گیاهانش توسط خود مددجویان جمع‌آوری می‌شوند. این عرقیجات با برند «داروهای شفابخش» به فروش می‌رسد. جوّ حاکم بر این فضا باعث شده است که این عرقیجات، مشتریان خاص خود را داشته باشد.

 وی یادآور شد: روزی یک ماشین شاسی‌بلند نزدیک آسایشگاه پارک کرد و خانمی گوسفندی را کشان کشان آورد و حتی باجدیت نگذاشت کمکش کنم. بچه‌ها دور من جمع شدند و خانم آمد و عذرخواهی کرد و گفت: «سال قبل از اینجا رد می‌شدم و بچه‌ها را دیدم و نذری برایشان کردم. دخترم ۱۳ سال ازدواج کرده بود و بچه‌دار نمی‌شد و در مرحله طلاق قرار گرفته بود. حالا نذرم را ادا می‌کنم چون دخترم دوقلو دارد.» گوسفند را آورده بود که نذر خود را ادا کند. بچه‌ها از نظر ذهنی و جسمی مشکل دارند اما خدا به آن‌ها قلب مهربانی داده است و دعایشان مستجاب می‌شود.

مجتمع خیریه توانبخشی معلولان ذهنی بقیهالله‌الاعظم تصریح کرد: زمانی خانم و آقایی از ساری به اینجا آمده بودند و دنبال یکی از مددجویان ما که بی‌سرپرست بود، آمدند که ببینند زمین او چه شده است. ناراحت شدم و اعتراض کردم. موقع رفتن، درخواست کردم که از آسایشگاه بازدید کنند. یکی از بچه‌ها به سمت خانم آمد و او اول ترسید. این بچه‌ها به کسی آزار نمی‌رسانند. او یک عطر از خانم می‌خواست. خانم کیفش را گشت و ادکلنی به او داد. همان لحظه به آن خانم گفتم که در دلت نیت کن، چون بچه‌ها تشکر نمی‌کنند اما دعایشان مستجاب است. خانم فردا زنگ زد که ما مشکل چندین ساله‌ای داشتیم که حل شد. آن خانم و آقا از آن به بعد برای ما مرکبات و برنج می‌فرستند.

 در این مجتمع خیریه، معلولان ذهنی مانند دیگر مردمان کار و هنر می‌آموزند و در یک کلمه، زندگی می‌کنند؛ زندگی‌ای که به کمک خیرین کیفیت بالایی دارد و امکاناتی همچون استخر، پزشک و پرستار مقیم و دندانپزشکی برایشان فراهم شده است.

 «سیدمهدی ابن‌الرضا» تمام امکانات را به خوانسار برد

باید حال خوب موجود در خیریه توانبخشی معلولان ذهنی بقیهالله‌الاعظم را در روزگاری دورتر از حالا و اکنون جست‌وجو کرد، زمانی که آنجا زمینی بایر بود و این شهر با پیشرفت غریبه بود. در روزی که مردی از تبار خوشنام‌ترین افراد خوانسار یعنی «سیدمهدی ابن‌الرضا» تنها پسر «محمدعلی ابن‌الرضا» تصمیم گرفت از خوانسار به قم مهاجرت کند. سیدمهدی برای کاهش بی‌تابی پدر و مادرش، پسر هفت‌ساله خود را نزد آن‌ها گذاشت و همراه همسر و دخترش راهی قم شد. آن روز محمد از رفتن والدین و خواهر کوچکش ناراحت شد، به انباری رفت و گریست. زمان باید می‌گذشت که والدین دریابند هجرت ارزش این همه دلتنگی را داشت و سیدمهدی به شناخت بهتری از پدر می‌رسید.

 سیدمهدی ابن‌الرضا زمانی به خوانسار رسید که هم‌درسان او مسیر سخت مجتهدشدن را طی می‌کردند، او آنچه از دین را باید، دریافت و دانست تکلیفش بیش از راز و نیاز با خدا و موعظه مردم برای زندگی، هموارکردن مسیر انسان‌هاست زیرا آخرت از همین دنیای پرپیچ و خم می‌گذرد. سیدمهدی ابن الرضا وقتی شنید دو مادر به دلیل نبود امکانات و زایشگاه فوت کردند به فکر احداث یک بیمارستان و زایشگاه افتاد. اقدامات او محدود به این امر نشد. او برق و گاز را به خوانسار آورد. راه، پل، مدرسه، دانشگاه و حوزه علمیه را در خوانسار ایجاد کرد.

سیدمحمد ابن‌الرضا؛ فرزند سیدمهدی ابن‌الرضا گفت: پدرم در خوانسار مسجد، حسینیه، پل، راه، بیمارستان، درمانگاه، خیریه برای ایتام و صندوق قرض‌الحسنه ایجاد کرد، بهزیستی و انتقال خون با تلاش او در خوانسار تاسیس شد. او برق و گاز را وارد خوانسار کرد. خدمات اجتماعی زیادی که دولت باید می‌کرد را او انجام داد و در این میان معلولان نیز از تیررس نگاه او پنهان نماندند.

 وی با اشاره به اینکه سیدمهدی ابن‌الرضا در سال ۱۳۹۶ مرحوم شد، بیان کرد: پدرم  پنج ورثه داشت. من و دو برادرم محسن و جواد، خواهرم و مادرم. هیچ کدام از ما پنج نفر یک ریال، ارث مالی از پدر نبردیم. حاج آقا ۲۰۰ هکتار زمین به بهزیستی و ۶۰ هکتار برای دانشگاه داد. خانه پدربزرگ و مادربزرگم نیز وقف حسینیه شد. امام رضا (ع) فرمودند «مردم عیال خدا هستند و بهترین مردم و محبوب‌ترین مردم نزد خدا افرادی هستند که بیشتر به خلق خدا خدمت می‌کنند.»

 میراثی بسیار گرانبها‌تر از زمین از سیدمهدی ابن‌الرضا برای ورثه و اولاد او به جای ماند که منشأ آثار و خدمات اجتماعی بسیاری برای مردم خوانسار شد. سیدمهدی ابن‌الرضا نشان داد این ردای روحانیت که بر دوش ایشان گذاشته شده است، نباید تنها به موعظه خلق محدود شود و سیدحسن شفعتی نیز دریافت برای خدمت به خلق، مقام و منصب را فروگذاردن، بهتر است.

انسان بودن یکی سخت‌ترین کارها در این عالم است که تنها معدودی آن را انجام می‌دهند و عده کمی در کشف و یادگیری آن برمی‌آیند. تنها تعداد اندکی به آن می‌رسند و تعدا انگشت‌شماری از رسیدگان به گوهر آدمیت، می‌توانند تا دم مرگ آن را حفظ کنند.

اشتراک‌ها: